ای که از طلعت تو شمس و قمر آشفته
شب پریشان شده، دامان سحر آشفته
جوهر از وسعت اوصافِ تو لب خشکیده
و به توصیف تو ارکان هنر آشفته
رحمة الواسعه ای، عرش خدا مسند توست
به کران تو بلندای نظر آشفته
تا تو از ذات خداوند زمینی بشوی
مادرت دلنگران است و پدر آشفته
به زمین می رسی و حضرت خاتم از تو
سرخوش اما ز سویدای جگر آشفته
تو همان قبله ی بین الحرمینی آقا
تو حسینی، تو حسینی، تو حسینی آقا
پیش پایت سر خوبان دو عالم بسجود
نه که یکبار، که هر بار، دمادم بسجود
تا که آدم بشود، گول خسی را نخورد
سمت گلواژه ی اسمت سر آدم بسجود
سر نوح و سر موسی، سر ابراهیم و
سر جبرییل، سر عیسی مریم بسجود
کعبه ی صورت تو زمزم خود را دارد
به هوای دو لبت شد سر خاتم بسجود
پدرم سجده به پاهای تو را یادم داد
ناخلف باشم اگر باز نمانم بسجود
قبله یکبار توانست که مایل بشود
کاش سمت حرمت هم متمایل بشود
هر که رفته است به جز راه شما کج رفته
بی شما سجده کند سمت خدا کج رفته
قبله ابروی شما باشد اگر معلوم است
از چه رو گوشه ی محراب دعا کج رفته
قبله ی ما نه دقیقاً به جنوب است حسین
سمت شش گوشه ی تو قبله نما کج رفته
بشر امروز به دنبال که راه افتاده
آدمی راه خدا را به خدا کج رفته
عشق در پیچ و خم وصل شما می تازد
متعجّب شده ام عقل چرا کج رفته
عشقت آقا ابدیّ و ازلی می باشد
شیعه در بند حسین بن علی می باشد
ای که صد خال لب از لعل خیالت پیداست
لذّت لعل لبان تو ز خالت پیداست
اینکه احمد لب و دندان تو را می بوسید
خواهرت دیده از آن بوسه کمالت پیداست
پیکرت غرق به خون هم بشود زیبایی
روی نیزه بِرَوی نیز جمالت پیداست
تو سر سینه ی خود وَه چه مدالی داری
داغ اسم دو "علی" روی مدالت پیداست
پَرِ قنداقه ی تو کاش به بالم بخورد
حرز هر سوختگی در پر و بالت پیداست
تشنه ام تشنه ی تو، آب حیاتم روضه است
پسر فاطمه، کشتیِّ نجاتم روضه است
فکر کردم به نبود تو، سرم درد گرفت
نظر انداختم از تو، نظرم درد گرفت
خواستم ناز کنم بال به شوقت نزنم
به علی اصغر تو بال و پرم درد گرفت
خواستم شعله ای از داغ تو را لمس کنم
به علی اکبرت آقا، جگرم درد گرفت
آمدم فکر کنم بی کسی ات یعنی چه
به علمدار قسم که کمرم درد گرفت
داغ تو قامت ایّام مرا خم کرده
حال هر روز مرا حال محرّم کرده
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- 10
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 5:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه