• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


شعر مدح امام حسین(ع) -( موج اشک توبه دریا زد و دریا را شست )

4124
6

موج اشک توبه دریا زد و دریا را شست
سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست
چشم ها همچو کویری سر راهت افتاد
تا که باران دعا صحن تماشا را شست
شرجی بازدمت گشت مبدل به فرات
غسل چشمان ترت عالم بالا را شست
ما لب خویش گره بر پر فطرس زده   ایم
که سلامش به حضورت، گنه ما را شست
عاقبت هر که جنون کرد و ز کویت رد شد
خادم سفره ی خدام شما خواهدشد
تو که گهواره ات از بال و پر جبریل است
لحن قرآنی لالایی تو ترتیل است
خنده   ات روح دهد بر شریان تورات
گریه   ات آیه به آیه سند انجیل است
در مطاف لب تو سعی کند ابراهیم
مست در هروله   ی چشم تو اسماعیل است
گفته ام تا بنویسید که از روز ازل
کشته   ی نیم نگاه تو خود هابیل است
قاب کردم به طلا گفته   ی استادم را
هوس دیدنت آورده زمین آدم را
ریخت هر دانه   ی اشک تو به پای تسبیح
فیض روح القدسی داده دعایت به مسیح
جمله   ی روبروی تخت سلیمان این است
ریزه خواری حسین بن علی نیست قبیح
آمدی تا که ملائک به شما سجده کنند
آمدی تا بنمایند خدا را تصریح
یک به یک اهل کساء چون بغلت می کردند
قصه   ی کرب و بلا بود که می شد تشریح
آستان بوس شما صورت الیاس شده
دست بوس علمت حضرت عباس شده
چشم زهرا به سماءِ تو قمر ریخته است
یا علی سمت نگاه تو سحر ریخته است
ای پر شال تو را جن و ملک بسته دخیل
چقدر دور و برِ شال تو پر ریخته است
عشوه ای کرده   ای انگار قیامت شده و
تا بخواهی سر راه تو خبر ریخته است
التفاتی به هدایای غلامانت کن
چشم تا کار کند پای تو سر ریخته است
عاشقان تو جگردارترین  ها هستند
سالکانت همه بردارترین  ها هستند
سحر چشم شما مست مناجاتم کرد
قبله   ی روی تو پابست مناجاتم کرد
شکر لله به اذکار تو عادت کردم
و قنوت تو که همدست مناجاتم کرد
روزیم بود سجودی که سر تربت تو
از حضیض قدمت پست مناجاتم کرد
یاد من داد خدا نیست شدن را در تو
نیست بودم، نفست هستِ مناجاتم کرد
تار و پود دل من پاره تر از سجاده
که چنین زیر قدم های شما افتاده
بعد لاحول و لا قوه الا بالله
وحی شد گفتن یک عمر اباعبدالله
روز اول که به نام تو لبم وا می شد
در سماوات عیان بود که وا می شد راه
حلقه کردیم خدا را که ایاک نعبد
نستعین تو که آمد همه خواندند ایّاه
ورز آمد چو گِل سینه زنانت گفتند
« هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله »
هاتفی آمد و از جام تو ساغر می   داد
دل ما را به طواف حرمت پر می   داد
چشم هایت که گل عشق تعارف می   کرد
چقدر خون به دل حضرت یوسف می   کرد
چشمتان جای خودش، که حرمت روز ازل
هرچه دل روی زمین بود تصرف می   کرد
از کرامات شما نعره زنان موسی گفت
خضر در کرب و بلای تو توقف می   کرد
خاک زوّار تو را کرده تبرک با چشم
روز اول که علی قصد تشرف می کرد
آن خدایی که تو را قبله جان همه کرد
شب جمعه حرمت را قرق فاطمه کرد
به حضور تو گمانم که دعایی نرسد!
دردمند حرمم، از چه دوایی نرسد؟!
« گر چه از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد »
هرکجا می روم آرام نمی گیرم که ...
هیچ جایی به حریم تو خدایی نرسد
قسمتم می   شود آیا که بیایم پابوس
باورم نیست که پایان جدایی نرسد
شیره   ی جان شده طعم خنک شربتتان
مزّه کرده به دهانم نمک تربتتان
تو که سرداری و سرها همه پشت سر تو
بدنت روی زمین، همهمه پشت سر تو
خوش بحالت که می   آید روی نی تا آخر
شانه بر شانه یل علقمه پشت سر تو
بین چشمان پلید همه نامحرم ها
کیست این بانوی قامت خمِ پشت سر تو؟
کاشکی راه می   آمد گلویت با خنجر
بود چشمان تر فاطمه پشت سر تو
پیکرت رفت به تاراج حرامی  ها، تا
بشکند قامت زینب بشود آنجا تا
کاش بر نیزه سرت در بر خواهر نشود
آه این سر که به نی رفت دگر سر نشود
هول می زد که سرت بند شود یک طوری
تا عقیق تو به دست کس دیگر نشود
بی مروت چقدر عاطفه در چشمش بود
نیزه را دست سرت داد که لب پر نشود
کاشکی هرچه که خواهد بشود پرتابِ
سنگها، سمت سرِ کوچک اصغر نشود
روی گودال غم سینه   ی تو رفته به خواب
بدن بی سر شش ماهه گل ناز رباب

شاعر : رضا دین پرور

  • شنبه
  • 10
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 16:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران