• سه شنبه 15 آبان 03

 حسن لطفی

شعر ولادت امام حسین(ع) -( لال بودم مرا زبان دادند )

4706
4

لال بودم مرا زبان دادند
منِ افتاده را توان دادند
زير خورشيدِ گرمِ روزِ الست
مانده بودم كه سايبان دادند
اِزدحامي عجيب بود امّا
به من از آن همه مكان دادند
خواستند كار عشق را بينند
حال و روزِ مرا نشان دادند
مثلِ آتش شدم مرا سوزاند
به دلم تا حسين جان دادند
نه چو مجنون نه مثلِ فرهادم
خوش به حالم حسين آبادم
***
اوّل عشق شور شيرين است
بعد از آن روزگار غمگين است
تا كه عاشق شدم همه گفتند
روي پيشانيَت چرا چين است؟
روز اوّل كه ديدمش گفتم
آنكه روزم سيه كند اين است
جگرم را هر آنكه ديد گريست
گفت اين داغ ارثِ ياسين است
حا و سين و يا و نون مرا درياب
كه سرم روي شانه سنگين است
حا و سين و يا و نون مرا كُشته
شكر حق اين جنون مرا كُشته
***
روز اوّل كه ديد آبم كرد
بعد از آن ساخت و خرابم كرد
به همين فكر مي كنم هر روز
عاقبت عشق انتخابم كرد
هيچ كس روي من حساب نكرد
شكر حق مادرت حسابم كرد
تو خودت آمدي پِيَم ورنه
هر دري رفته ام جوابم كرد
از دعاهاي مادرم بودم
تا نگاه تو مستجابم كرد
حق بده بر دلم كه دربند است
اوّلين عاشقت خداوند است
***
از جمالت بهار مي ريزد
از جلالت وِقار مي ريزد
حرف اصلاً نداري و از هر
خطبه ات اعتبار مي ريزد
لحظه هايي كه تيغ مي گيري
عرقِ ذوالفقار مي ريزد
چقدر سر به زير هر قدمت
لحظه هاي شكار مي ريزد
چشم زينب به گيسويت حيران
چه خوش اين آبشار مي ريزد
شب پروانه است، بسم اله
هر كه ديوانه است، بسم اله
***
با تو اين آسمان نگين دارد
كه خدا با تو همنشين دارد
تو علي هستي و علي با تو
دست حق را در آستين دارد
تو علي هستي و علي وقتي
مي زند تيغ،آفرين دارد
تو علي هستي و علي يعني
از رجز خوانيش زمين دارد
مي زند چرخ گردِ خود هر روز
كه علي ضربِ آتشين دارد
نام تو فاطمي است هم علوي
كه همان دارد و همين دارد
فاطمه هم حسين مي خواند
زير دين كسي نمي ماند
***
در دلم درد بي شماري هست
چند وقتي است روزگاري هست
قسمتم نيست كربلا بروم
اين چه غم اين چه انتظاري هست
پلكهايم به كار مي آيد
به ضريح نو ات غباري هست
سنگ فرش حرم بگو آيا؟
قسمتم از تو يك مزاري هست
سفره ات گرم مي كنم بَلَدم
خوشي من همين نداري هست
تو كه مي خواستي مرا بكُشي
كاش مي شد به كربلا بكِشي
**
تا گدايانِ پُشتِ در داري
تا كه هستيم دردِ سر داري
دستت از پشتِ در برون آمد
خوب از شرم ما خبر داري
مثلِ منظومه اي و خورشيدي
دور خود چند تا قمر داري
پشتِ در آمدي ولي ديدم
كه تو هم دست بر كمر داري
ارتباطيست از تو با جگرم
چقدر زخم بر جگر داري
تو همه باورِ اباالفضلي
سومين حيدر اباالفضلي

شاعر : حسن لطفی

  • شنبه
  • 10
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 17:1
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران