• جمعه 7 اردیبهشت 03


شعر عید مبعث -( لطف و احسان و کرم ممتد که باشد بهتر است )

2967
1

لطف و احسان و کرم ممتد که باشد بهتر است
شعله های عشق بیش از حد که باشد بهتر است
 کفترانِ مست روی منحنی سر می خورند
پس به  روی خانه ها گنبد که باشد بهتر است
چهارده قرن است مست بچه هایِ حیدریم
میکده داری جد اندر جد که باشد بهتر است
دین اگر معنا و مفهومش ولایِ مرتضی است
بانیِ دین مبین احمد که باشد بهتر است
هر حیاط از این حرم، یک حوض دارد کوثری
پس بهشت ما همان مشهد که باشد بهتر است
لیلة المحیا نجف قسمت نشد مشهد که شد
روح از اینجا تا نجف پرواز دارد خود به خود
 کاش جان را کمتر از اینها تلف می ساختند
جای خون در رگ رگ قلبم صدف می ساختند
خاکم اما خاک مرغوب کف پای علی
رسّ ما را در حرم، کاشی کف می ساختند
من مسلمان نگاه حیدرم شایسته بود
کعبه را همرنگ ایوان نجف می ساختند
عالم ذر شیعه با این شیوه می شد انتخاب
غمزه میفرمود علی، از کشته صف می ساختند
در کفم چیزی نمی بینم خریدارش شوم
کاش در دستم کلافی از کنف  می ساختند
 سائل دست علی مرتضایم راضیم
معتکف در گوشۀ صحن رضایم راضیم
 دین به نامِ احمد است اما تجلی حیدر است
زهد و تقوا و تبری و تولی حیدر است
یک پرِ کاهم اگر محشر شود کوه عمل
حداکثر ساز این حداقلی حیدر است
پشتِ اوادنی اگر باشد کسی پیش خدا
مدعیِ اول این هم محلی حیدر است
هر زمان که مصطفی اندوه قلبش را گرفت
دید دردِ سینه را تنها تسلی حیدر است
هفت شهر عرش را احمدنگاهی کرد و گفت:
حق والانصاف اینجا  هم تجلی حیدر است
هرکه از روز ازل مِی  خورده از جام علی
میکند پرواز  رویِ عرش ، با نام علی
 آنکه بین آسمانها میل هفتم می کند
خاصّان را یهتدی سویِ هداکم می کند
از بیابان عدم رد میشدم دیدم علی
آب و گِل دستش گرفته کشت گندم می کند
احمد مختار میفهمد علی را ، خضر هم
زیر بار این تجلی دست و پا گم می کند
این رسالت روی دوش آن رسولی هست که
بیش تر از حد خودش را خرج مردم می کند
دردها را،غصه ها را، رنج ها را، یک به یک
مصطفی با مرتضی، امشب تفاهم می کند
ای بزرگ خاندان آب، ای عالیجناب
ما همه سلمان محضیم و خراب بوتراب
 هر که امشب محرم سِر شد خدایی می شود
نوکر مخلص از امشب کربلایی می شود
کعبه با اهل و عیالش میرود سوی عراق
نیمۀ شب در مدینه جابجایی می شود
بوسۀ  ام البنین بر دستِ زینب می خورد
بوسه ای که ابتدایِ این جدایی می شود
بانگ جبریل است که پیچیده بین آسمان
کیست که در راه مولایش فدایی می شود
لحظۀ سخت سفر از پیش مادر میرسد
در کنار قبر او حال و هوایی می شود
مهربان مادر زمان رفتن من آمده
پیش من باش آن زمانی را که دشمن آمده 

شاعر : حسین قربانچه

  • شنبه
  • 10
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 17:7
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران