از عربده ام پر شده میخانه ام امشب
بد مستم و بر گردن پیمانه ام امشب
سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب
زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب
امشب همه دیوانه ی دیدار حسینیم
همسایه ی دیوار به دیوار حسینیم
از بس که گدا آمده جا قیمت زر شد
آییینه گذارید که هنگام نظر شد
حق داشته جبریل که پروانه اگر شد
فطرس خبر آورده که ارباب پدر شد
رو کرده علی جلوه آییینه ی خود را
جا دارد اگر کعبه درد سینه خود را
ای عشق طپش های دل شعله ور از تو
ای شوق که آتش زدن این جگر از تو
ای اوج پریدن ز تو و بال و پر از تو
سر پای تو انداختن از من خبر از تو
در خانه ی عشقیم توکلت علی الله
دیوانه ی عشقیم توکلت علی الله
ای نور ازل خَلقاً و خُلقاً به که رفتی
ای قبله ی هر کوچه و برزن به که رفتی
ای سبزترین وقت شکفتن به که رفتی
ای مدح تو با دوست و دشمن به که رفتی
تا دید تو را گفت علی سر تر از این نیست
آنوقت نوشتند که پیغمبرتر از این نیست
لیلا شده مجنون شده ی نام و نشانش
لیلا شدی و خواند تو را با دل و جانش
خون می دود امشب به تمام شریانش
بند آمده هر کس که تو را دید زبانش
خورشید همین جذبه ی مهتاب ندارد
مانند تو در خانه اش ارباب ندارد
شاعر : حسن لطفی
- یکشنبه
- 18
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 7:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه