آمدند از بهشت بدرقه اش
مــــادر آفتـــاب می آمــــد
مــــادر آفتـــــــــاب ما بین
هاله ای از حجاب می آمد
مادر آب بود وو آینه بود
مـــــادر آسمـــــــان و اختـــرها
مادری که به پاش خم می شد
قامت التماس هاجـــــــــــــرها
مادری که میــــــان رؤیایش
آخرین نوعروس زهرا شد
چه عروسی که حوریان گفتند
مادر دست بوس زهرا شد
چه عروسی که چین دامانش
از پر جبرئیــــل زیباتر
چه عروسی وقار چشمــانش
از تماشای نیل زیباتر
آمدند از بهشت بدرقه اش
دسته دسته فرشته های خدا
دیده می شد کنار هر قدمش
در سماوات جای پای خــــــــدا
می نوشتند روی تاج گلش
مــادر ماه، مادر خورشید
می شد از چشمهای او فهمید
سایه اش هست برسرخورشید
از دعای بلند ساره گرفت
سامرا را تمام، رمل بهشت
نذر کردند دایه های جنان
تا نمایند وضع حمل بهشت
نم باران زد و دعا که گرفت
نور هم مست بود و بی حس بود
همچو قرآن که زینت رحل است
کودکی روی دست نرگس بود
کودکی که به دست موج لبش
صد هزاران عصای موسی بود
پسری که ذبیح او یحیی
نفس او مسیح عیســــی بود
آمد آن یوسفی که می گفتند
چشم یعقوب را کشد در بند
آنکه می گفت حضرت ایوب
از نگاهش نمی شود دل کند
همره خضر، همدم یونس
همدل نـــوح، وارث آدم
آمد آنکس که سجده اش کردند
انبیاء قبل حضرت خاتم
آمد آنکه به مدح او گفتند
آیه ها « ما خَلَقتُ الانسان » را
آمد آنکه ز خاک پاهایش
آفریده خـــــــدا سلیمــــــــان را
او که دارد میان مشت خودش
مُحکمـــــــــــات قضاوت داود
آنکسی که همیشه خواهد بود
مهر نامش کتیبه ی لب هود
آمد آنکه عبادتش کردند
هرچه عبد و عبید و معبود است
آنکه محو هدایتش شده اند
هرچه فرعون، هرچه نمرود است
آمد آنکس که شعله ی عشقش
آتشی زد به قلب ابراهیم
آنکه دادند وعدهی او را
سیزده نور واجب التعظیم
طاق نصرت برای استقبال
تا زمین با ستاره ها بستند
هم گل اشک، هم گل صلوات
روی طاق مناره هــا بستند
دید در بزم آسمانی ها
شاهدی از زمین شواهــــد را
چشم ها که پر از مکاشفه شد
مست دیدند چشم مسجد را
ملکــــــی آمد و پیاله گرفت
شربتی خورد و گفت عجب شهدیست
ناگهان وحی شد که جبرائیل!
ساقی امشب فقط خود مهدیست
مصلح کل که ریشه ی ظلم از
سر انگشت او به هم خورده
او که دائم ستون عرش خدا
به تنومندیش قسم خورده
چهره ی لن ترانیش دارد
جذبه و هیئت رسول الله
او که بر قامتش برازنده است
زره حضرت رســـــول الله
آسمانِ نگاه او روشن
کهکشان پر از مدارِ علیست
در غلاف دو ابرویش دارد
ذوالفقاری که یادگار علیست
جای پاهای او نه که گلزار
بلکه قطع یقیـن حرم زار است
او که در لشگرش برای ظهور
سیصد و سیزده علمدار است
تکیه بر کعبه می زند روزی
تا کند از حسین خونخواهی
از پس ابر می شود پیدا
آفتــــــاب بقیـــــه اللهــــــی
می زند کوس نبض لب هایش
قل هوالله، یا برب الناس
هیبتی نقش پرچمش دارد
رفع الله رایــــــه العباس
روز موعود در جوار حسین
کعبه هم باز می کند آغــوش
چقدر باصفاست با مهدی
هیئتی دور قبله ای شش گوش
قبله ی جان ماست پس قطعا"
همچو قبله بنا شوم آن روز
بعد رجعت، خوشا به حال خودم
زائر کربلا شوم آن روز
شاعر : رضا دین پرور
- چهارشنبه
- 21
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 7:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه