• دوشنبه 3 دی 03

 مظاهر کثیری نژاد

قصیده میلاد امام زمان (عج) -( دلم مثل شبهای مست بهار است )

3007
5

دلم مثل شبهای مست بهار است
شب شوق چشمان چشم انتظار است

شده فصل انگور و عشاق سر مست
زمان کسادی سیب و انار است

شب جشن،نذر تو انگور دادم
که این هم برای خودش ابتکار است

"پرستش به مستی ست در کیش مهر"و...
همین فرق یک مست با هوشیار است

به پای تو ساییدن سر روال است
خمار تو هستم که چشمم خمار است

سر بودنت با همه شرط بستم
ببین کار هر روز و شامم قمار است

به دام دو چشمان آهو اسیرم
که گفته فقط شیر فکر شکار است؟

پر و بالم از شعله ی چشم تو سوخت
در این معرکه،چشم آتش بیار است

چگونه غمم می شود از تو پنهان
که درد دلم مثل روز آشکار است

سوار از پیاده اگر بی خبر بود
پیاده امیدش به دست سوار است

شلوغ است بازار یوسف فروشی
به دست همه یک کلاف نزار است

شنیدم که زرهای قلابی شهر
شبیه طلاهای هجده عیار است

گرفته ست گرد شب آیینه ام را
...و تنها دلیل ندیدن غبار است

بیا و مرا نوکر خیمه ات کن
صفای گل از همنشینی خار است

ولایت به من داری و پیش مولا
کجا نوکری صاحب اختیار است؟

من از امتداد افق ها رسیدم
به شهری که آوازه اش ماندگار است

من از انقلاب خمینی رسیدم
به نوری که آماده ی انفجار است

شعور سیاسی ندارد کسی که
بگوید ولایت فقط یک شعار است

من از لطف تو کام دنیا گرفتم
وجودن بدون تو بی اعتبار است

اماما! اماما! اماما! اماما!
به من رحم کن قلب من بی قرار است

بیا تا زمین با تو احیا شود باز
دم تو مسیح و کمت بی شمار است

خلاصه همه چشم در راه هستیم
خلاصه همه چشم ها گریه دار است

دوای دل دردمندان عالم
تماشای یار است و یار است و یار است

شاعر : مظاهر کثیری نژاد

  • پنج شنبه
  • 22
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 8:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران