ای که بر من مَحرم رازی پرده بر جرمم می اندازی
آمدم تا این گدا را هم مُحرم عشق خودَت سازی
از سَر ِ خجلت دیده گریانم از گناهان ِ خود پشیمانم
سیّدی العَفو...
گشته ام حیران به تاریکی ای حریم تو حریم نور
گرچه بستم با تو پیمان که گردم از وادی عصیان دور
بی وفا گشتم من هر عَهدی را خون نمودم من قلب مهدی را
سیّدی العَفو...
بس که دنیا غافلم کرده جسم تقوایم شده بی جان
بی اراده هستم و بی روح در نماز و خواندن ِ قرآن
کن بر این عاصی لطف جانانه با عبادت دل گشته بیگانه
سیّدی العَفو...
من نشسته بر سر راهم تو اُمید قلب مسکینی
من همه فقر و همه دردم تو غیاثَ المُستغیثینی
نغمه ی جانم بانگ یا الله کاسه ام پر کن حقّ ثارالله
سیّدی العَفو...
حقّ آن آقا که در راه ِ دین تو جانش فدا گشته
با لب ِ خُشک و تن ِ پُر خون بین مقتل سر جدا گشته
قلب زهرا(س) را با غم آغشتند
که حسینش را تشنه لب کشتند
ای حسین جانم...
- دوشنبه
- 9
- تیر
- 1393
- ساعت
- 13:23
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه