• جمعه 2 آذر 03


اشعار ولادت امام حسن مجتبی(ع) -( حالا كه آسمان دم باران گرفته است )

2954
4

 حالا كه آسمان دم باران گرفته است
طبع سرودنم چقدر جان گرفته است
از اين طراوتي كه پر از عطر نام توست
دور و بر مرا گل ريحان گرفته است
ممنونم از كرامت تو ، زندگي من -
از لطف بي حدت سر و سامان گرفته است
دست خودم كه نيست گداي شما شدم
دستم فقط ز دست شما نان گرفته است
اي مهربان شهر مدينه امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن
هر واژه اي كه لايق مدحت نمي شود
هر جمله اي كه در خور وصفت نمي شود
هر كس كه شعر گفت نظر كرده ي تو نيست
مضمون تو به هر كسي قسمت نمي شود
امشب بيا و حال مرا رو به راه كن
آقا اگر براي تو زحمت نمي شود
باني سفره هاي شلوغ مدينه اي
يك بار هم سراي تو خلوت نمي شود
تو قهرمان جنگ جمل بوده اي ولي
از اين حماسه هاي تو صحبت نمي شود
اسطوره ي شجاعت و قدرت امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن
دست كريم تو چقدر بي نظير بود
دنبال مردمان غريب و فقير بود
با دست خالي يك نفر از پيش تو نرفت
از بسكه خير مرحمت تو كثير بود
يكبار هم خودت به غذا لب نميزدي
اما تمام شهر ز دست تو سير بود
لحن صداي تو همه را جذب كرده بود
از بسكه طرز صحبت تو دل پذير بود
از بردباري ات چه بگويم كه دشمنت
حتي از اين صبوري تو سر به زير بود
اي انتهاي جود و كرم اي امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن
خورشيد را جمال تو شرمسار ميكند
مهتاب بي تو ميل شب تار ميكند
تو آمدي و روزه ي خود را علي فقط
با بوسه بر لبان تو افطار ميكند
تو هستي آن كريم كه اموال خويش را
سه دفعه با رضاي خود ايثار ميكند
من از تبار ميثم تمارم ، عاقبت
عشقت حواله ام به سر دار ميكند
اين خصلت تو كه به گدا رحم ميكني
گاهي فقير را چه طلبكار ميكند
لطف تو هست شامل حالم امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن

  • شنبه
  • 21
  • تیر
  • 1393
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران