علی صورت زخون می شوید امشب اذان آخرش می گوید امشب
شب قــدر و امیـر آسمـانـهـا ره محرابِ خون را پوید امشب
دلش از غمهـا بشکست
شده از این دنیا خسته
دگـر بـارِ سفـر بسته
شب قـدر و عزای حضرت مولا
بسوز ای دل برای حضرت مولا
آه واویلا واویلا واویلا(2)
زمین و آسمـان را غم گرفته همه چرخ و فلک ماتم گرفته
همه قرآن به روی سر بگیرید امیـن آسمـانهـا دم گرفته
علی افتاده در خون شد
عزا در کوه و هامون شد
ببین سجّاده گلگـون شد
عـزای اولین مظلوم عالم شد
زمین و آسمانها غرق ماتم شد
آه واویلا واویلا واویلا (2)
بیـا ای نـازنین دُردانه ی من هزاران غم بود بر شانه ی من
گواهـی می دهد شهر مدینه زدند آتش در و کاشانه ی من
روم بـا قلب خونینم
بیـا زینب به بالینم
که لاله از رُخت چینم
رسیدی شهر کوفه شور و غوغا کن
بـزن سر را به محمل یاد بابا کن
آواویلا واویلا واویلا(2)
شاعر : یوسف حق پرست
- چهارشنبه
- 25
- تیر
- 1393
- ساعت
- 6:59
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
یوسف حق پرست
ارسال دیدگاه