سلام ای حجت و مولای سرمد سلام ای جان زهرا جان احمد
سلام انبیـا تا روز محـشـر بـه روح صـادق آل محـمد
دلم خون شد برای تو
همـه جانها فدای تو
من و اشک عزای تو
الا ای یـادگار آل پیـغمبـر
برایت می زنم بر سینه و بر سر
آه واویلا واویلا واویلا(2)
علـوم انبیـا زیـر زبـانت جهان سر گشته ی طاق و اَبانت
تویی استاد دانشگاه هستی مفَضَّل هـا گلـی از بوستانت
ولی با ظلم و با کینه
زدند آتش در مدینه
به بیت آن بی قرینه
میان شعله گریان برحبیبش بود
به یاد خیمه و جدّ غریبش بود
آه واویلا واویلا واویلا (2)
میـان شـهـر پیغمبـر شبـانه دو دستِ بسته می بردند ز خانه
دلش خون شد ولیکَن پیش چشمش نَزَد کس همسـرش را تـازیانه
ولـی روزی در مـدینه
همـه بـا عُقـده و کینه
شکستند دست و آن سینه
همه ظلم و ستم ها از سقیفه شد
زدن آتش، به دستور خلیفه شد
آه واویلا واویلا واویلا(2)
بسوز ای دل بگو با دیده ی تر سلام ای صادق آل پیمبر
فدای قبر بی شمع و چراغت شده زوار تو زهرای اطهر
زداغت خون بر دلها شد
عـزادار تو زهـرا شد
مدینه شور و غوغا شد
شکاف قلب هر شیعه سرای تو
رئیس مذهب ماجان فدای تو
آه واویلا واویلا واویلا(2)
شاعر : یوسف حق پرست
- یکشنبه
- 29
- تیر
- 1393
- ساعت
- 5:52
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
یوسف حق پرست
ارسال دیدگاه