گرفته رنگ اشک و آه و التماس ،چشای محزون علی
یه عمره روضه می خونه برای یار، نگاه بی جون علی
پر از شوق، سفر می شه، دل خونش
دل اهل ،سماواته، پریشونش
خیمه زده، غبار غم ،تو چشمای پر شررش
یه عمره که، شکسته از، فراق یاس پرپرش
«آه و واویلا ، از غم مولا
داره آروم آروم میره کنار زهرا»
علی غریبه(3)
میاد صدای قدمای خسته ای، تو کوچه های بی کسی
خیمه زده تو چشمای بی رمقش، ابر غم و دلواپسی
خبر داره ،فقط چاه از دل حضرت
آروم آروم می ریزه اشکای غربت
تو کوچه ها دلش میشه اسیر درد و اضطراب
یادش میاد ماجرای مدینه و زخم طناب
«آه و واویلا ، از غم مولا
داره آروم آروم میره کنار زهرا»
علی غریبه(3)
شاعر : یوسف رحیمی
- یکشنبه
- 29
- تیر
- 1393
- ساعت
- 12:57
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه