پشت پنجره های بقیع اشک ها می ریزه
برای شب های بقیع اشک ها می ریزه
ز در غم های بقیع اشک ها می ریزه
می سوزم از اینکه چرا این شبا زائر نداری
غریبی هم حدی داره ای بقیع
زائر تو آسمونه وقتی دلش تنگ میاد
سر روی خاکت میزاره ای بقیع
کجای تو قبر مادرمه این آرزوها تو باورمه
که ببینم اونجا هم حرمه
امون امون ای دل از غریبی
زائرا وقتی جمع میشن روضه می خونن
زائرا وقتی جمع میشن روضه می خونن
تا روضه می خونن میان همه رو میرونن
چرا مدینه با زائرات نا مهربونن نا مهربونن
خونش خراب شه اون کسی که خونت ویرونه کرد
کاش بشه مثل کربلا انشاالله
بهشت آل فاطمه چرا داره خاک می خوره
اونجا کجا مشهد کجا ای خدا
هر کسی میاد اونجا میخونه بقیع خونه مادریمونه
پس چرا باید خاکی بمونه
امون امون ای دل از غریبی
شاعر : ایمان مقدم
- پنج شنبه
- 2
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 6:45
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
ایمان مقدم
ارسال دیدگاه