اینجا دیار عشق و مستی و جنون است
اینجـا دل هر عـاشقی دریای خون است
اینجـا هــوای چشــم هــا ابری ابری
اینجا ندارد شیعه از خود هیچ صبری
دلها در اینجا غرق در اندوه باشد
بر سینه سنگین غمی چون کوه باشد
این قبرهایی را که ویران خراب است
نه قبر قلب ماست زیر آفتاب است
این خاک،خاک چار مرد آسمان است
چون قبر مادر قبر اینان هم نهان است
تاریک دلها نور را باور نکردند
شرم از رسول حضرت داور نکردند
تا چند قدمی این قبر ها قبر پیغمبر، قبر خانم نمی دونیم کجاست میگن تو بقیع؛ اون شاعر خیلی جانسوز گفت: رفتم بقیع یه نگاه به گنبد پیغمبر، یه نگاه به قبرستان بقیع گفتم یا رسول الله
می سوزد از غم شیعه تا فردای محشر
این قبر بابا باشد این قبر دختر
گفت اینو گفتم یه اهل ظرافتی جلومو گرفت گفت اشتباه خوندی؛ بگو
این قبر بابا باشد کو قبر دختر
تاریک دلها نور را باور نکردند
شرم از رسول حضرت داور نکردند
کفر و نفاق و کینه را ترکیب کردند
طاق و رواق بقعه را تخریب کردند
شاعر : محمد حدادی
- پنج شنبه
- 2
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 7:35
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
محمد حدادی
ارسال دیدگاه