دلم امشب به مجلس روضه
خسته و بی قرار می آید
یک کبوتر شده که از سمت
حرمی پر غبار می آید
گرد غربت نشسته بر روی
پر و بال کبوترانه دل
پر شد از بغض و شبنم و شیون
دم به دم خلوت شبانه دل
با من ای دل بگو کجا رفتی
که چنین بیقرار و خسته شدی
تو چه دیدی در ان دیار غریب
ناگهان این همه شکسته شدی
گفت رفتم به سرزمینی که
عطر اندوه و بغض ماتم داشت
خاک آنجا همیشه دلگیر و
آسمانش همیشه شبنم داشت
غرق گرد و غبار دلتنگی است
پر و بال کبوتران بقیع
قبرها در نهایت غربت
آسمان است سایبان بقیع
نه حرم . نه رواق .نه گنبد
نه ضریح و نه صحن و گلدسته
هست آنجا مزار خاکی
چار مرد غریب و دلخسته
در نواحی نوحه و ناله
شعله بی کرانه ای دارد
نه فقط قبر چار مرد غریب
بانوی بی نشانه ای دارد
این زمین دلشکسته از آه
غربت و ناله های مادر بود
همدم اشک های مادرمان
یک بغل لاله های پرپر بود
چند سالی گذشت و خاک بقیع
باز هم رنگ اشک و ناله گرفت
تیر و تابوت روضه می خواندند
پیکر یاس رنگ لاله گرفت
این زمین یک زمین ساده نیست
این زمین خاک غربت آباد است
این زمین دلشکسته اشک و
ندبه های امام سجاد است
این زمین از تبار شیون و آه
هر سحر هر سپیده زائر داشت
آسمانی پر غروب و غم از
روضه های امام باقر داشت
خاک های غریب این صحرا
روزگاری تب شقایق داشت
تا سحر در کبود چشمانش
اشک سرخ امام صادق داشت
این زمین یک زمین ساده نیست
باغی از داغ لاله و یاس است
در تب ناله های محزون
مادر بی قرار عباس است
در حوالی این دیار غریب
از غم یار آشنا می خواند
در مدینه کنار خاک بقیع
از مصیبات کربلا می خواند
شاعر : محمد مبشری
- چهارشنبه
- 15
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 6:38
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه