برو میدان ولی آهسته اکبر
ببینم قامتت یک بار دیگر
بود سختم علی دل کندنم از تو
علی ای آیه نگار پیمبر
نگاهی گوشه چشمی بر پدر کن
چه فانی گشته ای در ذات دلبر
برو ای من فدای قامت تو
خدا همراهت ای سرو صنوبر
عطش می ریزد از لب های خشکت
عطش داری ولی از آب کوثر
خدا صبری دهد بر مادر تو
ندارد طاقت داغ تو مادر
تمام آرزوی من همین است
ببینم روی تو یک بار دیگر
به والله عطر زهراییت ای گل
زند طعنه علی بر مشک و عنبر
خداوندا تو شاهد باش بهرت
گذشتم از علی شبه پیمبر
تماماً مصطفی در اوست پیدا
فرستادم به میدان وجه حیدر
امیدم بوده تا در روز پیری
عصایم گردی ای محبوب داور
مرا داغ تو از پا خواهد انداخت
چه حاجت بر سنان و تیغ و خنجره
- شنبه
- 18
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 5:15
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه