ای شفایت آخرین امید من
کوکب من ،ماه من ،خورشید من
همسر من تا چه حدی خسته ای
کین چنین چشم از علی هم بسته ای
با فراق خود سیه پوشم مکن
من غریب هستم فراموشم مکن
ای سپر برجان من روز خطر
جنگ بسیارست و حیدر بی سپر
پرشکسته اینچنین پرپر مزن
تازیانه بر دل حیدر مزن
جان زهرا روز من را شب مکن
چادرت را بر سر زینب مکن
- سه شنبه
- 15
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 13:2
- نوشته شده توسط
- محمد کاظم زاده
ارسال دیدگاه