چشم یعقوبی من بابا هنوزم به دره
بوی پیراهن تو داره دلم رو می بره
یه دسته گل بنفشه دارم برات می چینم
اگه بیای کنار درد دلات می شینم
دردای منو نگاه تو باید شفا بده
تا که حاجت دل منو امشب خدا بده
مثل همیشه توی آغوشت من رو جا بده
مردم از جدایی، ای پدر کجایی
کاش یه جفت گوشواره از بهشت برا من بیاری
دستای کبودم و تو دست زهرا بزاری
زخمای صورتت رو اشکای من می شوره
بابا چرا رو پلکات خاکستر تنوره
قربون چشات یه بار دیگه تو عمه رو ببین
خیلی دلتنگه روی دامن عمه هم بشین
خیلی توی راه برا خاطر من زمین
مردم از جدایی، ای پدر کجایی
وقتی تو تشت طلا به دندونات چوب می زدن
کاشکی پر خون می شدن به جای تو لب های من
خشت ویرونه میشه سنگ های غسل بدنم
کفن من میشه بابا پاره های پیراهنم
سهم من از شام شده سفره طعنه دشنام
- دوشنبه
- 20
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 6:8
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه