آمده ام تا بشينم به زير پرچم غمت
آمده ام گريه کنم با نوحه ی محتشمتت
از غم پيرهن تو، پيرهن سياه مي پوشم
يه بار ديگه مي گيرم، پرچم تو رو دوشم
سينه مي زنم تا که بگيرم عطر حرمت
سينه مي زنم يه عمريه با روضه ي غمت
سينه مي زنم شفا بگيرم زير پرچمت
سيدی حسين جان
پيرهن مشکي من الهی باشه کفنم
الهي آقام بياد تو لحظه ی جون دادنم
براي من نباريد کفن برام نياريد
فقط يه مهر تربت رو پيشونيم بذاريد
آخه کفن آقام حسين خاک صحرا شد
جسم بي سرش پيش بچه ها ارباً اربا شد
دست ساربان انگشتري آقامون پيدا شد
سيدی حسين جان
کوفه با نامردیاش چشم انتظار قافله است
چشم به راه اصغر نگاه شوم حرمله است
اگه بیای تو کوچه ها زینبت آ واره میشه
تیر سه شعبه راهی گلوی شیر خواره میشه
نقش ها دارن برا قد قامت اکبرت
نیزه می سازن برا کشتن یوسف حیدرت
منتظر هستن برا غارت آب آورت
سيدی حسين جان
کوفه با نامردیاش چشم انتظار قافله است
چشم به راه اصغر نگاه شوم حرمله است
روی دروازه شهر یه روز کنارت می شینم
وقتی جلو چشام تو رو به نیزه می بینم
سر قرار پیکرم غریبونه رها میشه
سر یه روز بازیچه ی بازی بچه ها میشه
امام دلشورم برا سر پیکر آقاست
اشک های چشام بلا گردون دست های سقاست
سینه ام تنگ غروب سرخ عصر عاشوراست
سيدی حسين جان
- دوشنبه
- 20
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه