من پارهای از پیکر عرش خدایم
مــن کعبــه اهـل ولایم، کربلایم
خاکم ولی آغشته با خون حسینم
تا صبح روز حشر، مدیون حسینم
از روز اول خون آدم ریخت در من
دریای اشک از چشم عالم ریخت در من
از قلب من باب بلاها گشت مفتوح
میخواست در من غرق گردد کشتی نوح
در مـن خلیل الله پایش خورد بر سنگ
از خون پاکش این زمین را کرد گلرنگ
مـن در فـراتم اشـک اسمـاعیل دارم
مـن سایهبـان از بـال جبـراییل دارم
مـن انبیـا را شاهــدِ زخـمِ بلایـم
من یک جهان کرب و بلایم: کربلایم
تا بر حسین آغوش خود را باز کردم
از کعبه دل بـردم، بـه جنت ناز کردم
از اول خلقت کـه حـق بخشید بودم
آغوش خود بر یوسف زهـرا گشودم
بـا خاک خـود درمـان درد عـالمیْنم
خـاکم مپنداریـد، مـن شهـر حسینـم
مـن در درون، هجده بهشتِ یاس دارم
مـن در کنــار علقمـه، عبــاس دارم
مـن دور هفتـاد و دو لالـه پر گشودم
آغوش خـود را بـر علیاصغر گشودم
در مـن فـروغ حق تعــالی را ببینیــد
خــورشید زهــرا، مــاه لیلا را ببینید
در مـن عـلیاکبر ز زخــم بیشماره
شد مثل تسبیحی که بندش گشته پاره
مـن روضـۀ گـلهای بیخـار حسینم
تـا صبـح مـحشر میهمــاندار حسینم
مهمـان مـن بینِ دو دریا تشنه جان داد
لبهای خشکش را به هر نسلی نشان داد
مهمـان مـن بـا لـحن شیرین با حلاوت
میکـرد نـوک نیـزهها قـرآن تــلاوت
مهمـان مـن چـون بسمل بیبال گردید
مانند قـرآن حرمتش پامال گردید
مهمان من در سینه دارد داغ یاران
دردا که شد با داغ یاران سنگ باران
مهمان من جز زخم در پیکر ندارد
مهمان من بـر پیکر خود سر ندارد
مهمـان من بزم عزا را دوست دارد
مهمان من اشک شما را دوست دارد
مهمان مـن بـر امت جدش دعا کرد
خون گلوی خویش را وقف شما کرد
مهمان مـن سـر در ره اسلام داده
از حلق خونین بـر شما پیغام داده
مهمان من زخمش لباسش بود بر تن
پیراهنش را هم به غارت برد دشمن
وقتی ز رگهای بریده خون فشانده
اول ســلامِ شیعیــانش را رسانده
فرمود چون نوشید آب سرد، یاران
بر من بریزید اشک چون ابر بهاران
"میثم" اگر چون آب در آتش بجوشد
حاشا کـه بی ذکـرِ حسین، آبی بنوشد
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 23
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 13:20
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه