• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

اشعار شهادت امام صادق(ع) -( کاش می شد بگذارند مهیا گردد )

3909
4

کاش می شد بگذارند مهیا گردد
شب او صبح به محراب مصلا گردد
شب او صبح نشد،نیمه شب او را بردند
تا که با زخم زبان آن شبش احیا گردد
شعله بر خانه اش انداخت حرامی تا زود
در این خانه به یک ضربه ی پا وا گردد
در آتش زده کم بود بیافتد رویش
باز کم بود که میخی به تنی جا گردد
پیش طفلان پی مرکب پدر پیری رفت
تا که این کوچه پر از ناله ی بابا گردد
دو قدم راه نرفته به زمین می افتاد
تا که تکرار زمین خوردن زهرا گردد
فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش
قبل از آنی که نفس تازه کند پا گردد
گرچه می خورد زمین گرچه کشیدند زخاک
روضه ای خواند غمش باز مداوا گردد
روضه ی غربت پیری که به زانو آمد
به امیدی که گل گمشده پیدا گردد
پیر مردی به سر نعش جوانش آمد
شاهد کم شدنش وقت تقلا گردد
ارباً اربا بدنی دید به دستش فهمید
هرچه کردند نشد تیغ دگر جا گردد
دشنه و تیغ و تبر دست به دست هم داد
بدنی باز شود مثل معما گردد
دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد
دست و پازد پسری تا کمری تا گردد
دست انداخت به دور بدنش ریخت زمین
دست انداخت دهانش نفسش وا گردد
چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود
کاش می شد نظرش خدمت بابا گردد
چند عضو از بدن اکبرش آنجا کم بود
خواهرش بود ولی حلقه ی نا محرم بود

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 4:36
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران