عمری غبار حضرت معصومه ایم ما
تا در جوار حضرت معصومه ایم ما
هرچند بارِ حضرت معصومه ایم ما
در سایه سارِ حضرت معصومه ایم ما
اهل دیار حضرت معصومه ایم ما
ای آرزوی پنجره فولاد آمدیم
ای قبله گاه طاق گوهرشاد آمدیم
بر خاک بوسه داده و بر باد آمدیم
باب الجواد حاجت ما داده آمدیم
حالا کنار حضرت معصومه ایم ما
تا نور میدمی به تمام چراغها
رد میشویم مثل نسیم از رواقها
معراج میرویم به دوش براقها
فریاد میشویم از این اشتیاقها
دل بی قرار حضرت معصومه ایم ما
ما را که عمر نوح دمی نیست پیش تو
ما گشته ایم هیچ غمی نیست پیش تو
شاه و گدا زیر و بمی نیست پیش تو
یاد بهشت جرم کمی نیست پیش تو
مست بهار حضرت معصومه ایم ما
روح الامین که حاجب دولتسرای توست
از خادمان کعبه ی دارالشفای توست
تو کیستی که صحن رضا در هوای توست
ایوان طلا هوایی گنبد طلای توست
شکرش دچار حضرت معصومه ایم ما
ما را نشان گرفت اگرچه ملال غم
هرچند پر شده همه جا قیل و قال غم
ما را گره زدند به پرهای بال غم
ما را گره زدند ولی بی خیال غم
تا خاکسار حضرت معصومه ایم ما
با لطف مادرانه ات احیا شدیم شکر
برکه نه،رود نه،دریا شدیم شکر
مولا نگاه کرده و آقا شدیم شکر
ذریه های حضرت زهرا شدیم شکر
ایل و تبار حضرت معصومه ایم ما
بانو اگر چه پیش تو خشت محقریم
از خشتهای خانه ی موسی بن جعفریم
عمریست ز خان لطف شما لقمه میبریم
از صحن جامع آمده ایم و کبوتریم
سجده گذار حضرت معصومه ایم ما
شاعر:حسن لطفی
- دوشنبه
- 3
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 6:7
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه