آه تابوت مادری می رفت
از در بیت بی دری می رفت
چادری سوخته بر رویش می بود
غرق خونابه معجری می رفت
دم به دم مرتضی زمین می خورد
ناتوان زیر پیکری می رفت
دوشها سرخ می شد از خونی
که ز پهلوی پرپری می رفت
مجتبی روی سینه می کوبید
جای دست ستمگری می رفت
دخترش شعله بر جگر می ریخت
خاکها رابه روی سر می ریخت
- چهارشنبه
- 16
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 15:47
- نوشته شده توسط
- محمد کاظم زاده
ارسال دیدگاه