وگدا آمده این بار شفاعت خواهی
تا رهایش نکنی در خطر گمراهی
هرچه می خواستمت مرحمتم کردی، حیف
شرمگینم نشدم آنچه که تو می خواهی
وندانم به چه دردی است ، گرفتار شدم !؟
ای طبیبا ! گره بگشای که تو آگاهی
***
هر کسی خاک نشین تو شود محترم است
ندهم گرد حرم را به طلای شاهی
دل پیمانهی خون در وسط سینهی من
نقش خورشید گرفته است ، جمال ماهی
سر گلدسته به عشق تو اذان می گویند
اشهد انک الحق که رئوف اللهی
***
آستان بوس حرم باش که این قله نور
از تو تا حضرت الله ندارد راهی
شاعر : یاسر حوتی
- پنج شنبه
- 13
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 6:16
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
یاسر حوتی
ارسال دیدگاه