جز با غم و درد و غریبی خو ندارم
افتاده ام از پا علی نیرو ندارم
با تو امام بی کس خانه نشینم
دیگر هوای جنت و مینو ندارم
سیلی چنان نور نگاهم را گرفته
در چشم خیس و زخمی خود،سو ندارم
گفتم که اشک از چشم های تو بگیرم
شرمنده ام ای دست حق،بازو ندارم
گفتم که بر خیزم به پایت عفو فرما
آخر دگر ای پهلوان ،پهلو ندارم
محسن همان که چهره اش را هم ندیدم
دیگر تمنایی به غیر او ندارم
شاعر سید محمد جوادی
- پنج شنبه
- 17
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 7:59
- نوشته شده توسط
- محمد کاظم زاده
ارسال دیدگاه