پدر شبیه تو امشب کبوتری وارم
کنار بستر تو بی شکیب و بیمارم
ز هوش رفتن تو داده است آزارم
ببین کنار تو بر فاطمه عزادارم
شبیه مادرمان بستری به هم زده ای
برای وصل چه بال و پری به هم زده ای
کنار بستر تو همچو شمع گریانم
به روی پیکر پاییزیت چو بارانم
دعا برای سرت که شکسته می خوانم
نگو که رفتنی استی، نگو، نرنجانم
سر تو از اثر سم سپید شد، ای وای
طبیب هم ز شما ناامید شد، ای وای
برای تو غم دنیا تمام شد بابا
"دو دستِ بسته ی مولا" تمام شد بابا
تحمل غم زهرا تمام شد بابا
مغیره دیدنت آقا تمام شد، امّا
پس از تو برمن دلخسته نوش ها نیش است
هجوم درد و غم روزگار در پیش است
پدر بدون تو این روزگار قدّار است
بروی شاخه ی هر نخل طرحی از دار است
بدون بودنت این شهر زینب آزار است
دگر به کشتن آل تو دشنه بسیار است
تو گفته ای حسن تو به زهر خواهد مرد
حسین فاطمه با قتل صبر خواهد مرد
به من بگو که چگونه اسیر خواهم شد
توسط چه کسی دستگیر خواهم شد
میان کوچه و بازار پیر خواهم شد
زِ زنده بودن خود نیز سیر خواهم شد
بگو به هلهله ی کوفه تاب خواهم داشت؟
به شهر شام که رفتم، حجاب خواهم داشت؟
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- 22
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 11:0
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه