ای آینه ی ترک ترک خورده ی من
بر طاقچه ی خانه ی دل جای تو بود
هر صبح تو و من به تجلّی بودیم
صورتگر من، صورت زیبای تو بود
حالا که تو از طاقچه با سنگی که
بر من زده شد روی زمین افتادی
در چهره ی خود حجاب ماهی را که
کرده است خسوف، از چه رو جا دادی؟
حالا که تو رو گرفتی از من، من هم
با آینه ی چاه سخن خواهم گفت
در چاه بجای روی زیبات، ببین
ای فاطمه با ماه سخن خواهم گفت
ای آینه ی شکسته در بستر درد
هر روز چرا شکسته تر می گردی
هر بار که بر بی کسی ام می نگری
از بودن خویش خسته تر می گردی
□
ای چرخ فلک غبار اندوهش را
از چهره ی او چگونه من پاک کنم
ای دست اجل، بگو که در نیمه ی شب
این آینه را چگونه من خاک کنم؟
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- 22
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 12:18
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه