ظلم بیحد شده و یار کمک می خواهد
سر او رفته سر دار کمک می خواهد
دلبر افتاده ز پا، دور و برش قاتل ها ...
حرفش اینست که دلدار کمک می خواهد
یک نفر با غضب انگار به یک خانه رسید
در لگد خورده و دیوار کمک می خواهد
چادر مادری از روی سرش افتاده
گیر کرده است به مسمار کمک می خواهد
علم و مشک و علمدار سه حرف عشقند
مشک افتاده، علمدار کمک می خواهد
زیر تیغ است امامی و دلش در خیمه
دست و پا می زند انگار کمک می خواهد
خیمه غارت شده، دستور فرار آمده است
لاله رویی وسط خار کمک می خواهد
به سر کج شده ای گفت سری نورانی
خواهر ما سر بازار کمک می خواهد
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- 22
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 12:22
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه