• جمعه 2 آذر 03

 امیر عظیمی

شعر اربعین -( چل روز بی حضور تو، باور نمی کنیم )

2925
10

چل روز بی حضور تو، باور نمی کنیم
بی آفتاب نور تو، باور نمی کنیم
چل روز سایه ات به سر ما نبوده است
ماه عشیره همسفر ما نبوده است
چل روز چشم قافله دریای آب بود
چل روز حال عمه خرابِ خراب بود
چل روز، روز ما همه چون شب سیاه بود
سمت مخدّرات هجوم نگاه بود
چل روز دختران تو زیور نداشتند
چل روز خواهران تو معجر نداشتند
چل روز همسران تو همسر نداشتند
ای کاش، مثل پیکرتان سر نداشتند
چل روز چشم مادرمان بی امان گریست
حیدر گریست، خاتم پیغمبران گریست
هفت آسمان گریست، زمین و زمان گریست
در شهر کوفه جامه بر انداممان گریست
چل روز کار و بار همه هلهله شده است
چل روز عمه طعنه خور حرمله شده است
چل روز وای، یک به یک ایّام درد بود
الشّام، شام، شام، همان شام درد بود
چل روز خارجی شدن خاندان تو
زخم زبان و چوب و یزید و لبان تو
چل روز عمه نقش زنی بی بدیل داشت
امّ المصائبی شد و صبری جمیل داشت
چل روز عمه روضه برای سر تو خواند
در پای نیزه روضه ای از حنجر تو خواند:
« چل روز پیش بود دل مادرم گرفت
بوسه به حنجر تو زدم، حنجرم گرفت
چل روز پیش بود به سمتت دوید شمر
روی تنت نشست و سرت را برید شمر»

شاعر : امیر عظیمی

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران