• جمعه 2 آذر 03


قصیده ولادت تا شهادت جواد الایمه (ع) -( دهید مژده یاران که عید اهل ولاست )

2117

دهيد مژده به ياران كه عيد اهل ولاست
شب ولادت دُردانه ي امام رضاست
دَهُم شب از رجب آمد ، گلي شكوفا شد
كه بر بهشت برين ، نكهتش فرح افزاست
گلي كه دامن ريحانه را مزيّن كرد
از او طراوتِ زمزم ، از او صفاي صفاست
قدم نهاد به عالم خجسته فرزندي
كه در جمال نكويش ، جلال حق پيداست
چو او نداشته مولود ديگري بركت
امام هشتمِ ما اين كلام را گوياست
وجود از قدمش ، غرق شور و نور و سرور
مدينه ز آمدنش ، رشك وادي سيناست
نُهُم امام مبين ، حجت خداي ودود
جواد آل محمد ، به ماسوا مولاست
محمدي كه (( اب )) و (( ابن )) او علي باشند
سرور سينه ي (( يس )) و وارث (( طه )) است
سپهر مجد و شرف ، آفتاب برج يقين
رُخش چو قرص قمر بر وجود جلوه نماست
يمِ كرم كه حرم ، محترم ز مقدم اوست
خديو كشور امكان ، امير ملك ولاست
زعيم مملكت فقه و عالِم عامل
عمود خيمه ي عالَم ، محيط فيض و عطاست
شهي كه ابر سخايش مدام مي بارد
مهي كه شب زدگان را چراغِ راهنماست
به هشت بحرِ ولايت ، يگانه گوهر ناب
كه بحرِ سه گهرِ ناب و لؤلؤ لالاست
به هفت (( اَب )) به چهار (( اُم )) وليّ عالي جاه
نهاده سر به فرامينِ او قدر ، چو قضاست
عدو ز طعنه ي ابتر فسرد قلب رضا
خدا به وي پسري داد ، كاو وليّ خداست
چنان كه فاطمه مي بود كوثر احمد
محمد بن علي ، كوثرِ امام رضاست
به علم مثل پيمبر ، به حلم چون حيدر
به حُسن چون حسن بن علي ز سر تا پاست
چنان حسين بُود كشتيِ نجات بشر
به موج ظلمت ايّام ، او چراغ هُدي است
كنار بستر او ، ذكر خواب مي گويد
امامِ ثامن و ضامن ز عشق او شيداست
چگونه ضامن دلدادگان او نشود !؟
كسي كه ضامن آهويِ وحشيِ صحراست
چنان كه باغ جنان وقف دوستانش گشت
مكان دشمن او (( ويل )) و ذكر واويلاست

عجب مدار به طفلي امامِ خلق شود
كسي كه صاحب اعجاز موسي و عيسي است
شفا به كور دهد ، در زمانِ كودكي اش
نگاه او به همه درد ها دواست ، دواست
نهاد پا به سرِ آب و طيّ راه نمود
بدونِ اينكه به جَيبَش بَرَد ، يَدَش بيضاست
خليفه خواست كه او را بيآزماید و دید
ز رازِ ماهي و بازِ شكاري ، او داناست
چگونه بي خبر از وضع اين جهان باشد !؟
كسي كه ركنِ ركين، درميانِ ارض وسماست
هزار زاده ي اكثم ز منطقش ، مبهوت
تمامِ علمِ بشر قطره ، علمِ او درياست
جواب مي دهد او سي هزار مسأله را
به مجلسي كه پيِ امتحان ، عدو آراست
چسان شماره كنم معجزات شاهي را
كه تحت سيطره ي حضرتش تمامِ فضاست
وضو گرفت به كوفه ، كنار نخلي خشك
پس از نماز بديدند نخل را خرماست
درخت خشك ز آب وضوي او شد سبز
از او درخت امامت ثمر فشان ، برجاست
نماز زنده از او ماند و دين حق جاويد
وجود اطهر او ، ركنِ اين بلند بناست
روايت است كه روزي شه خراسان ديد
جوادِ او شده محزون و در دلش غوغاست

به بحرِ فكر فرو رفته است و غم دارد
نشانِ غُصّه به رخسارِ ماه او پيداست
پدر سؤال نمود و جواب داد پسر
كه غُصّه ها به دل ، از داغ مادرم زهراست
خدا گواه ، ز قبر ، آن دو را برون آرم
تقاص مادرِ خود گيرم آن چنان كه رواست
ز شعله پيكرشان را نموده خاكستر
سپس به آب پراكنده سازمش ، كه سزاست
شنيد چون سخنش را امام هشتم گفت :
براي رهبري خلق ، اين پسر اولي است
كريم ، ابنِ كريم و جواد ، ابنِ جواد
فروغِ چشمِ رضا بر رضاي دوست رضاست
سجيّتش كرم و عادتش بُود احسان
شهيد دار فنا و شفيع دار بقاست
ستاده اند ملائك بر آستانه ي او
ندا دهند كه : دار الشفاي خلق ، اينجاست
ز مرقدش به مشام ، عطر كربلا آيد
امامِ ممتحن ما ز نسل عاشوراست
به كاظمين ، شبي در كنار او بودن
به رتبه خوبتر از سيرِ جنت المأواست
در آفتاب نشستن به صحن بارگهش
هزار مرتبه بهتر ز سايه ي طوبي است
كبوترِ حرمش ، ناز بر جنان دارد
كه صبح و شام به طوف حريمِ آن مولاست

حريم اطهر او كعبه را مطاف بُود
كه قبله گاه مراد است و روضة الشهداست
گشوده شهپر خود جبرئيل در صحنش
ز بسكه مقدمِ زوّارِ قبرِ او والاست
طواف ، خيل ملائك كنند از سرِ شوق
بر آن ضريح كه صندوق گنج هاي خداست
فرازِ مرقد پاكش دو گنبد زرّين
به زير قبّه ي او مستجاب گشته ، دعاست
كنار جدّ غريبش ، مقام بگرفته
فداي آن دو امام همام ، هستيِ ماست
يكي است موسي جعفر ، يكي امام جواد
كه هر دو را نظر مرحمت به سوي گداست
من و جدا شدن از اين دو مقتدا ؟ هيهات !
ز اهل بيت جدايي ، جدا شدن ز خداست
خوشم به پيروي از خاندان والايي
كه نيست جز رهشان در زمانه راهي راست
كسي كه منكرشان گشت و مبغضِ ايشان
حلال زاده نباشد ، ز نسل حيض و زناست
به حقّ جودِ جوادي كه هست لايَبخَل
جواد فاطمه ، سلطان جود و ماه سخاست
اگر كه عقده به دل داري و گره در كار
از او گشايشِ كارت طلب كه عقده گشاست
كليد خانه ي اهل بهشت ، در كف اوست
خزانه دارِ خداوندگارِ بي همتاست

فداي عمر كم و درد هاي بسيارش
غريب بودن ، در خانه ، سخت و جانفرساست
شهيد شد به جواني ز جور اُمّ الفضل
هزار لعن ، بر آن دشمني كه دوست نماست
ز سوز زهر ، وجود مباركش چون شمع
بسوخت آب شدآنسان كه خصمِ دون مي خواست
ميان حجره ي در بسته ، تشنه لب جان داد
كسي كه آب ز حق مهرِ مادرش زهراست
فرازِ بام نهادند جسم پاكش را
به جاي آن همه خوبي چنين ستم نه رواست
كبوتران به تنش سايه بان شدند از مهر
در آفتاب چو ديدند ، آن تنِ رعناست
اگر چه داغ جواد الائمه جانسوز است
وليك سخت تر از آن حديث كرب و بلاست
كبوتران كه نبودند سايه بان گردند
به پيكري كه زكين ، فرشِ سُمّ مركب هاست
به گردِ جسم پدر ، دختران شاه شهيد
زدند حلقه ي ماتم ، فغان ز دل برخاست
به كاظمين نَزَد سنگ كس بر آن مرغان
كه سنگ بر پرِ مرغي زدن جفاست ، جفاست
ولي به كرب و بلا تازيانه زد ، دشمن
به دختران يتيمي كه ذكرشان باباست
به حقّ فاطمه يا رب ز (( ايزدي )) بپذير
قصيده اي كه سرود و ذخيره اش به جزاست

 

شاعر : امیر ایزدی

  • سه شنبه
  • 1
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 18:38
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران