اهالی الست
از مشرق قلبم دمیده فاطمیه
رخت عزایم کو رسیده فاطمیه
کو دستمال اشک من,دارم بهانه
دل یاد کرده باز از غسل شبانه
باز این دل شوریده یاد کرده
یاد از حکایات در و دیوار کرده
یاد تمام روضه های داغ کارون
یاد به صحرا رفتن تنهای مجنون
نا از دو کوهه آمدیم اینجا غریبیم
حتی ز شکوه نیمه شب هم بی نصیبیم
ما سینه زنهای اهلی الستیم
ما غصه دار سیلی خورده هستیم
ما نام زهرا را به دست باد دادیم
خواندیم و جان در تنگه مرصاد دادیم
با یاد او سینه زنان بر روی جاده
بر خارها خواندیم بل پای پیاده
خواندیم اما هیچ نشنیدند ما را
حتی زبانی هم نفهمیدند ما را
رضا جعفری
- پنج شنبه
- 17
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 15:21
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه