مدینه دشمنی بسیار دیده
همیشه حرف حق بی یار دیده
پدر گوید که ای وای از غریبی
چرا که یاورش بیمار دیده
حسن هر بار چشم خویش رابست
گلی بین در و دیوار دیده
نشستم روبروی مادر اما
از آن سیلی رخم را تار دیده
دعای مرگ می کرد آنکه هر روز
به چشمش مرگ را صد بار دیده
برایم گریه ها می کرد انگار
مرا در کوچه و بازار دیده
- پنج شنبه
- 17
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 14:48
- نوشته شده توسط
- محمد کاظم زاده
ارسال دیدگاه