حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی
جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد
نانی بخور ,عزیزم دلم آب رفته ای
این کاسه های آب,توانت نمی دهد
دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش
آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد
تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم
شرحی ز حجم جسم کمانت نمی دهد
دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است
از خواهش من است تکانت نمی دهد
وحید قاسمی
- شنبه
- 19
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 4:58
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه