ای شب تو ستاره باران غم
روز تو اوج کوهساران غم
آنکه به یاد تو هرشب است
دختر بی قرار تو زینب است
شمع دلش می شود از غصه آب
دعای تو اگر شود مستجاب
نشسته بر گوشه جا نمازت
چشم دلش به چشم پر رازت
حال عجیبی به نماز تو بود
پرده ز هنگام وفاتت گشود
آه که خورشید تو بر بام شد
دشمن بی رحم تو آرام شد
عمر تو کوتاه چو عمرگل است
گریه کن ناله تو بلبل است
دیشب از این درد شفا خواستی
یا اجلت را ز خدا خواستی
خیز و دعا باز به همسایه کن
بر سر مرغان حرم سایه کن
رفتن تو آخر این جاده نیست
بی تو خزان گل سجاده نیست
دختر تو ناله سحر می کند
چادر تو باز به سر می کند
خیز و تبسم سوی دردانه کن
گیسوی احساس مرا شانه کن
شمع سرا پای بر افروخته
ای که در خانه تو سوخته
آه که بر داشته دیگر ترک
پنجره وا شد رو به فدک
قلب مرا غرق الم می کند
دست تو از بس که ورم می کند
دست تو زخمی و دل تو صبور
نان ز چه رو طبخ کنی در تنور
یک سوی آن روشن است
لکه خون یا گل پیراهن است
حیف تو که غصه چنین خورده ای
در وسط کوچه زمین خورده ای
حرف دلم را ز نگاهم بخوان
جان پدر یک شب دیگر بمان
آه سفارش به سحر داشتی
کرب بلا را تو خبر داشتی
اشک تو شبنم به چمن می دهد
پیروهن کهنه به من می دهد
جواد محمد زمانی
- شنبه
- 19
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 6:14
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه