هستم کنار پنجره تنها بدون تو
در انتظار محنت فردا بدون تو
خاکسترم ز آتش دوزخ برون مباد
گرپا نهم به جنت اعلا بدون تو
جز غم کسی به خانه دل سر نمی زند
شادی حرام گشته به دلها بدون تو
تنها به شوق دیدن روی تو زنده ام
ورنه که سیرم از همه دنیا بدون تو
ای جان گرفته عیسی مریم ز خنده ات
جان کندن است هر نفس ما بدون تو
روز خوشی به دفتر عمرم رقم نخورد
آن دل که گشته واله وشیدا بدون تو
آری اسیر پنجه پائیز می شود
هر غنچه ای که لب بکند وا بدون تو
ای آخرین شکوفه باغ محمدی چ
قرآن غریب مانده وتنها بدون تو
ای تک سوار صبح امیدم ,نمی شود
آن تربتی که گمشده پیدا بدون تو
حالا غرل به نام تو پیوند می خورد
پایان نمی دهم غزلم را بدون تو
- شنبه
- 19
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 11:47
- نوشته شده توسط
- سیدمهدی هاشمی نسب
ارسال دیدگاه