چشم كردند حسودان قمرم را، چه كنم؟
اين بلايي كه غم آورده سرم را، چه كنم؟
تا شكستي همه جايِ تن ِ من تير كشيد
تو بگو پشت و پناهم كمرم را چه كنم؟
نيمه ي جانِ من از داغ پسر رفت ز دست
نيمه جانيست و اين مختصرم را چه كنم؟
از خدا بي خبران تير به مشكت زده اند
عطش اصغر خونين جگرم را چه كنم؟
من چگونه بدنت را ببرم تا خيمه؟
خنده و هلهله ي دور و برم را چه كنم؟
بعدِ تو فاتحه ي چادر و معجر خوانده ست
همه رفتند و تو رفتي و حرم را چه كنم؟
شاعر : سهراب افشاری
- شنبه
- 12
- مهر
- 1393
- ساعت
- 4:53
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سهراب افشاری
ارسال دیدگاه