روز هجر آمده تا از سحرش دست کشد
وقت آن است که تا از گُهرش دست کشد
تیغ ها آمده از خون تو سیراب شوند
تا که شاید پدری از پسرش دست کشد
شبه پیغمبر او راهی میـدان بلاست
باید ارباب ز جدّ و پدرش دست کشد
قدمی رفت به دنبال علی وقت وداع
بر پدر سخت بُوَد از ثمرش دست کشد
آن قدر از اثر تـیغ مکـرّر گـردید...
نتواند به خدا جز به سرش دست کشد !
صورتش را به روی صورت اکبر بُگذاشت
شدنی نیست پدر از پسـرش دست کشد
ارباً اربا شده را غیر عبا چاره چو نیست
باید ای وای، حسین از کفنش دست کشد
جای یک زخم چرا مانده به قلبش ارباب؟
نشود اینکه غمـت از جگرش دست کشد
***
اربعیـن باز مـرا تا حـرمت راهی کـن
باورم نیست کریم از کرمش دست کشد
شاعر : وحید دکامین
- پنج شنبه
- 17
- مهر
- 1393
- ساعت
- 5:54
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
وحید دکامین
ارسال دیدگاه