صدای چاه می پیچد خدا را در هیاهویی
تو میخندی میان گریه مثل نوش دارویی
به روی دوش خواهی برد یک دنیا مدارا را
که زیر پوستین ِ شب نشسته چشم آهویی
صدای پای تو همرنگ صبح است و همین کافیست
چو بر دوشَت گل ِ خورشید می بخشی به هرسویی
صدای پای تو با تکه نان و دانه خرمایت
مرا حلاج خواهد کرد بر دار ِ خدا جویی
چکید از ابر دستانت ترنج ِ مهربانی ها
به روی دشت خشک سینه ها باران ِ شب بویی
تو در جغرافیای عشق ، ترسیم ِ خداوندی
که در ابعاد تو هرگز نگنجد سحر و جادویی
شبیه ِ هیچ کس هم نیستی ، تو ذات ِ عرفانی
که می پیچی همیشه در صلابت های هوهویی
بیاور ذوالفقارت را ،در این بازار ِ نامردی
به تیغ ِ عدل و دادت ، تا نماند برج و بارویی
شاعر : اکرم بهرامچی
- پنج شنبه
- 17
- مهر
- 1393
- ساعت
- 5:57
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اکرم بهرامچی
ارسال دیدگاه