اسم توچون خلاصه ی اسماء اعظم است
هرکس که خواند نادعلی رامعظم است
عالم برای گفتن مدحت کم کم است
دنیای من بدون تو حکم جهنم است
مهرت سرشته با گل ما ایها الامیر
عشقت نشسته در دل ما ایها الامیر
آن شبنم به روی جبینت شراب شد
وقتی که نقش روی تو نقشِ بر آب شد
این ذره از نگاه خودت آفتاب شد
هر کس گذشت از درت عالیجناب شد
بی شک تمام زندگی ات بی نظیر بود
یک قطره از فضائل تو الغدیر بود
وقتش شدست محشر کبری به پا کنی
چیزی نمانده تا که خودت را خدا کنی
چندین ذبیح از دل عالم جدا کنی
در لا به لای تیغ دو دم کشته جا کنی
در کوچه های چشم تو شبگرد مانده ام
در حیرتِ خدایی اَت ای مرد ، مانده ام
خود را گهی خدا کن و گاهی بشر نما
چشمی به هم بزن وَ شبم را سحر نما
فکری به حال و روز قضا و قدر نما
تنها اشاره ای کن و شق القمر نما
با این حساب ،پس تو،خودت را دمیده ای
خود را میان خانهء خود آفریده ای
خواهم همیشه نام تو اوای لب کنم
خود را فدایی لب تو پای لب کنم
فکری به حال سردی سرمای لب کنم
آیا نمیشود که تقاضای لب کنم؟
ذکر علی الدوام لبم ربنا علی
کرده مرا به بندگی خود بنا علی
واللَه به غیر پای تو سرخم نکرده ایم
خونی به غیر زخم جگر دم نکرده ایم
زخم جگر به شوق تو مرهم نکرده ایم
بیعت غدیر کرده ، اگر ، هم نکرده ایم
ما از غدیر پیرو راه پیمبریم
از خم رسیده ایم اگر مست حیدریم
لو لا علی لما خلقَ اللهُ مصطفا
قل ربنا :علی مَلَکَ العرشُ وَ السّما
یومَ الغدیرُ أکبرُ عیدِ التی لنا
اللهُ یَنْتَخِب لِوِلٰایَتْهُ مرتضا
شاهی که کل هستی من نذر جان اوست
حتی زبان مادری من زبان اوست
از آب لعل های تو باید وضو گرفت
از نیل اشک های تو باید سبو گرفت
از ترس چشم های تو باید که رو گرفت
سر را بلند کردی و خورشید سو گرفت
خیره به چشمهای زمین آسمان شده
گویا به وقت شرعیِ چَشْمَت اذان شده
نام تو عزت و شرف مسلمین شده
جان و تنم به حُب ولایت عجین شده
هرکس نشد اسیرِ تو خارج ز دین شده
دوزخ برای دشمن تو آتشین شده
در بین اولیا تو سرآمد شدی علی
تنها تو جانشین محمد شدی علی
وقتش رسیده منبر کبری به پا کنید
باید که حق مطلب ما را ادا کنید
اینجا خم است، ساقی مارا صدا کنید
این دشت را پراز دم یا مرتضی کنید
یا قاهر العدو و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
حاشیه های امن حکومت امیری است
ذات وجود کشور ایران غدیری است
داعش هنوز دور لبش رنگ شیری است
شیعه فقط نشانه و رمز دلیری است
لحظه به لحظه منتظر امر رهبریم
ما بچه های حضرت زهرا و حیدریم
تنها دلیل عزت ایران ولایت است
شکر خدا که شامل ما این عنایت است
رهبر فقیه و صاحب درک و درایت است
دوزخ حرام شیعه شده. این روایت است
وقتی امیر قافله کرار میشود
سرباز صفر،میثم تمار میشود
وقتی خدا تو را ولیالله خطاب کرد
یعنی وصیِ حضرت ختمی معاب کرد
پس در عذاب دشمنتان هم شتاب کرد
ما را فدائیانِ ولایت حساب کرد
لعنت به هرکه دشمن راه ولایت است
هرکه اسیر تو نشود کمسعادت است
وقتی اسیر کوچه ی بن بست میشوم
کهنه گدای رند و زبردست میشوم
ناد علی که میشنوم مست می شوم
عید غدیر خیره بر آن دست می شوم
تادر مسیر عشق مرا بال و پر دهی
از آنچه می دهی به همه بیشتر دهی
تا دست تو به شانه ی دلدل رسیده است
کوه از شکوه تو به تزلزل رسیده است
حاجی بدون تو به تسلسل رسیده است
ترکیب بند دل به تغزل رسیده است
آه ای امیر... عزت تو مستدام باد
دنیا به کام اهل تبانی حرام باد
باید حدیث خم به خطی از طلا نوشت
شرح عروج دست علی را جدا نوشت
مدح علی و ال علی را خدا نوشت
حق سجود را به همه ما سوا نوشت
بالای دست حیدر کرار دست نیست
بی حب مرتضی کسی از باده مست نیست
آزاد از خود است هر آنکه اسیر توست
سیر و سلوک سمت خدا در مسیر توست
هو ذات کبریاست ولی در ضمیر توست
مولا شناسنامه شیعه غدیر توست
عشقت میان سینه همه اعتبار ماست
ذکر علی علی به خدا افتخار ماست
علم بدون موهبتت بی سوادی است
مهرت اصول مذهبی و اعتقادی است
عاشق شدن به عشق تو غیر ارادی است
کوری دشمن تو غدیر عید شادی است
دنیا تورا نخواست که پست و حقیر شد
بد خواه تو به چنگ شیاطین اسیر شد
در کربلا هرآنچه که شد از غدیر شد
از کینه سهم خون خدا سنگ و تیر شد
فرزند مرتضا کفنش یک حصیر شد
خاکم به سر قبیله ی حیدر اسیر شد
ای وای از عقیله و بازار کوفیان
ای وای از نگاه و از آزار کوفیان
شاعر: جمعی از شعرای حلقه ادبی شاعرانه ها
با تشکر از محمد فردوسی عزیز به خاطر ارسال این شعر
- سه شنبه
- 22
- مهر
- 1393
- ساعت
- 6:0
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
عبدالله کرامتی
یه جاهاییش مثل اون اوایل شعر یخورده ای ....
اصلاحش کنین سه شنبه 7 مهر 1394ساعت : 08:24