یواش یواش بوی محرم میاد
بوی عزا وموسم غم میاد
عوض میشه چهره شهر دوباره
شهر لباس شادیشو در میاره
هیئتیها مشغول جنب وجوشند
همه میخوان لباس سیاه بپوشن
تکیه ها دوباره بر پا میشه
وقف عزای پور زهرا میشه
قبض بدست بچه ها تو خیابون
جمع میکنن پول برا هیئتاشون
تو تکیه،حسینیه،مسجدا
بر پا میشه عزای خون خدا
بر پا میشه بساط نذر غذا
به عشق مولا پسر مرتضی
همون پسر که عشق عالمینه
ارباب سرجدای ما حسینه
به عشق مولا گناها کم میشه
چشمای ما ابری وپرنم میشه
هر کی تو هر صنف ومرامی باشه
محرمی نوکر نوکراشه
میگه حسین زندگیم فداته
آرزومم دیدن کربلاته
کاش بودم وجونم فدات می کردم
فدای کل بچه هات می کردم
کاش بودم و به جای اون علمدار
می بریدن دستامو قوم اشرار
کاش بودم وبه جای شیر خواره
گلوم میشد خونی وپاره پاره
کاش بودم ومی خوردم هر زمونه
به جای زینب ضرب تازیونه
کاش بودم وسرت جدا نمی شد
دریای خون کرببلا نمی شد
من نبودم ولی حالا یارتم
هر ساله یک ماهی عزادارتم
به یاد تو سینه وسرمیزنم
هرجاکه با اسمته در می زنم
آرزوم اینه تو مه پر بلا
حسین حسین بگم بیام کربلا
شاعر : اسماعیل تقوایی
- سه شنبه
- 22
- مهر
- 1393
- ساعت
- 11:40
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه