یادگار جمَلَم – شبیه عموم یلَََم
برا سپاه کوفه – به مانند اجَلَم
می بندم سربند یافاطمه
می کنم نام علی زمزمه
من شاگرد رزم ابالفضلم
ندارم از عدو هیچ واهمه
منم پسر مجتبی
فداییه خون خدا
به زیر لب دارم نوا
(منم قاسم ابن الحسن)
نیزه رو سینم خورده – شدم آخر فسرده
می کشم نفس عمو – من شمرده شمرده
یه عده نامرد لا اُبالی
ازم کردن چه جور استقبالی
تا فهمیدن نوه ی حیدرم
عقدشون و کردن سرم خالی
به زیر سم مرکب ها
شده پیکرم از هم وا
برام نمونده دیگه نا
(عمو حسین جان حسین جان)
شاعر : رضا رسولی
- دوشنبه
- 28
- مهر
- 1393
- ساعت
- 10:49
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا رسولی
حبيب الله خاتم گويا