تو حسینی که سرت ازبدنت فاصله دارد
خواهرت تاحرم وقتله گهت هروله دارد
تو حسینی که عدو برد زتن انگشتت
تو حسینی که عدو نیزه زده برپشتت
تو حسینی زعطش طفل توبی حال شده
بدنت زیرسم اسب لگدمال شده
تو حسینی که غمت بردل مابنوشتند
تو حسینی که زسنگ چهره ی بشکستند
تو حسینی که دم ازعشق تومحبوب زده
تو حسینی که عدوبرلب توچوب زده
تو حسینی که عطش آمدره توشه ی تو
بهترازکعبه برایم شده شش گوشه ی تو
تو حسینی که عدوبردل توچنگ زده
دربرخواهرتوبرسرتوسنگ زده
تو حسینی که جهان بهرتوغم خانه شده
عاقلان ره توبهرتودیوانه شده
تو حسینی که دل خواهرتوافسردند
گاه برنیزه گهی بزم شرابت بردند
شاعر : محمد خرم فر
- سه شنبه
- 29
- مهر
- 1393
- ساعت
- 19:2
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد خرم فر
ارسال دیدگاه