رازي نشسته در، اين قصّه هاي من
لبخند مي زند، گاهي براي من
بانوي شعر من، با يك بغل غزل
سر مي زند به من، آه اي خداي من
بانوي شعر من، زيباي عاشقي ست
در كلبه ي دلِ، شب آزماي من
گاهي الهه ي، يك شعر مي شود
اين وارث غزل!، اين آشناي من
اي كاش مي شد از، نامت مدد گرفت
اي بانوي غزل، در قصّه هاي من
شاعر: محمد توحیدی چافی
منبع: کمیت
- چهارشنبه
- 23
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 7:29
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه