منت به من نهادی
دست مرا گرفتی
بایک اشاره از من
هست مرا گرفتی
بار گنه به دوشم
می گویم و خموشم
آید صدای اصغر
از خیمه ها بگوشم
خجلت کشم هماره
از بلبل مدینه
گر تو کنی نگاهم
می بخشدم سکینه
من قلب زینبت را
در این سفر شکستم
رو در رویت ستادم
ره بر روی تو بستم
من حر بی پناهم
محتاج یک نگاهم
ای مظهر الهی
بر حر خود نگاهی
اشک دودیده ام را
آورده ام گواهی
ریزد سرشت خجلت
پیوسته از دو عینم
عالم همه بدانند
من کشته ی حسینم
- سه شنبه
- 6
- آبان
- 1393
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه