از کوچه میای و داری عبا به سر
از چشمات پیداست حال و هوای سفر
چشمای بارونیـت میباره بیصـدا
از قلـب خونـت آقا کـی داره خبر؟
سر به روی خاکا میذاری ، میدونم خیلی بیقراری
آخه سخته چشم انتظاری
چشمت مونده بر این در ، میاد جوادت آخر
میذاری رُو زانوش سر
جانم رضا جانم
******
قسـم به اشکـای چشـم تـرت آقـا
قسـم بـه دلتنگـی پسـرت آقـا
بعد از دو ماه اشک و آه و شور و نوا
نگامون بسته است به یک نظرت آقا
روی لب اگه دعا دارم ، اشکی روی گونهها دارم
آرزوی کربلا دارم
هر کس مشکی میپوشه ، میخواد از شما توشه
میخواد رزق ششگوشه
جانم رضا جانم
شاعر : یوسف رحیمی
- شنبه
- 15
- آذر
- 1393
- ساعت
- 8:21
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه