سر بــه دریـای غمها فرو میکنم
گـوهـر خویش را جستجو میکنم
مـن اسـیـر تـوام، نـی اسیـر عـدو
من تو را جستجو کو به کو میکنم
تـا مگر بـر مشامم رسـد بـوی تـو
هر گلی را بـه یـاد تـو، بـو میکنم
اسـتـخـوانـم شـود آب از داغ تـو
چـون تماشای آب و سبـو میکنم
صبـر من آب چشم مـرا سـد کند
عقـدهها را نهـان در گلـو میکنم
تـا دعـایـت کنـم در نـمـاز شبـم
نیمهشب با سـرشکم وضو میکنم
هـمکلامـم تـویی روز بر روی نـی
بـا خیـال تـو شـب گفتگـو میکنم
جان عالم تـو هستی و دور از منی
مـرگ خـود را دگـر آرزو میکنـم
شاعر : حبیب الله چایچیان
- دوشنبه
- 24
- آذر
- 1393
- ساعت
- 14:2
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حبیب الله چایچیان
ارسال دیدگاه