• شنبه 3 آذر 03


جشن ِ میلاد ِ محمد -( سکوت ِ تیره ی تاریخ سرگردان و حیران بود )

3407
5

سکوت ِ تیره ی تاریخ سرگردان و حیران  بود
زمان خاموش تر در گوشه ی ذهنی پریشان  بود
جهالت ذهنِ انسان را چنان بی وقفه پر می کرد
که استدلال هم افتاده در  گرداب  هذيان بود
خدا یک واژه تاریک و نامفهوم بود وخشک
نماد ِ  بت ، امید ِ خانه های  بت پرستان بود
سکوتی ممتد و تاریک  ،در متنِ زمین می ریخت
گناه و  جهل و بُدعت ، سازِ خوش آهنگ ِ شیطان بود
نگاه  فصل ها روی زمین خشکیده می روئید
و بذر عشق    محروم از صدای پای باران بود
تب ِ  بانگ ابابیل از سکوت ِ آسمان بارید
و بعد از آن شروع  سالهایی بس  خروشان بود
خدا تابید بر روی زمین تا روشنی بخشد
به ذهن ِ تیره ی انسان ، و آن میلاد ِ عرفان بود
خدا از عرش بر بال ِ  ملائک  مهر  را پاشید
شب اعجاز میلاد محمد  ، عطف ِ انسان  بود
و بر روی زمین کاخ مدائن ها فرو می ریخت
شکوه جشن ِ میلاد محمد،    پایکوبان بود
شنیدند آسمانی ها که یک مرد یهودی گفت
بشارت داد موسی ، این شب میلاد پیمان  بود

تب ِ  آذر گشسب ِ پیر خاموشی گرفت آنگاه
نگاه ِ  روشن ِ چشم محمد بود و قرآن بود

شاعر : اکرم بهرامچی

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 14:5
  • نوشته شده توسط
  • اکرم بهرامچی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران