سکانس ِ اول است و پینه پینه پیر می شود
کنار ِ سنگر است و مین، دوباره دیر می شود
در آسمان ، تگرگ و انفجار ِ تِکه سنگ ها
و در زمین هجوم ِ خون، و(زَمهَریر)می شود
سِکانس ِ دوم است ....تکه ای به شکل مردمک
و لخته های زندگی........ که چشم گیر می شود
پزشک .....زخم و تیغ ، در سکانس های بعدی اش
و خاطرات ِ داغ جبهه ها ......کهیر می شود
تفنگ..... بوی دود و انفجار، .....نقش ِ دَرهَمی
که در ضمیرِ ِ چشم ِ بسته اش خمیر می شود
و دفتری پُر از نوشته های دور مانده در
کُتی که در کمُد ، قفس قفس اسیر می شود
سِکانس ِ آخرست و باز هم تداوم ِ شبی
که سالهاست در دلش، بهانه گیر می شود
شاعر : اکرم بهرامچی
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1393
- ساعت
- 4:32
- نوشته شده توسط
- اکرم بهرامچی
- شاعر:
-
اکرم بهرامچی
ارسال دیدگاه