هیچی تو حجره،نیست بجز غربت و غربت
داره یه بابا،تو دلش فقط یه حاجت
رو سر مهدی،بکشه لحظهء آخر،دست محبت
*خوبه که آرزو نموند تو دل زارش
*خوبه پسر با ظرف آب،اومد کنارش ۲
چش بابا به آب که خورد بارونی شد
حجره یه وقت مجلس روضه خونی شد:
"" اگر کشتند چرا آبت ندادند
تو را زان در نایابت ندادند ""
*خوبه تو حجره خواهرو دختر نداره
خوبه دم رفتن غم معجر نداره
*خوبه نه حرف خنجره،نه حرف گودال
خوبه تو روضه اش نمیره مادری از حال
حسین....
▪▪▪
یوسف زهرا،رو گونه اش بارون میبارید
تموم عالم،داشت لباس غم میپوشید
ابرای غیبت،نقشه داشتن که بشینن،کم کم رو خورشید
*خوبه خبر از جسم و نعل مرکبا نیست
*خوبه نیازی به حصیر و بوریا نیست
چشاش و که برا همیشه بست باباش
مثل رقیه روضه خوند با گریه هاش
"" یتیمی درد بی درمان یتیمی
یتیمی خواری دوران یتیمی ""
*خوبه سر رو دامنش پیکری داره
خوبه یه انگشتر براش به ارث میذاره
*خوبه چشاش سجدهء خیزران ندیده
خوبه سر باباش بوی تنور نمیده
حسین....
شاعر : عبدالله باقری
- سه شنبه
- 9
- دی
- 1393
- ساعت
- 11:2
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه