گیرم كه به توفیق تو امضاء شده باشد
یا بر اثر لطف تو پیدا شده باشد
یك قطره به توفیق تو دریا شده باشد
با این دل بیچاره مدارا شده باشد
با این همه هنگام سرودن چه بگویم
باید كه بفهمم ز تو چیزی كه بگویم
من هیچ نمی فهمم از آن قدر خدا را
كی فهم كند ذره ی بی قدر شما را
باید به مدد خوانم دستان دعا را
یكبار دگر تازه كنم قبله نما را
تا سوی تو این قلب زمین خورده بیاید
تا لطف تو بر شعر من آغوش گشاید
ای آن كه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
ای آن كه تبرك شده كعبه به عبایت
تا عرش خدا صف زده پژواك صدایت
این كیست كه در نور تو پیدا شده آقا
آن روح چه سان در تن تو جا شده آقا
گفتم كه از آن شب ، شب فردا بنویسم
از غار حرا ، لیله ی اسراء بنویسم
از كعبه و از مسجدالاقصی بنویسم
آری منم آن قطره كه دریا بنویسم
این كیست كه چون اشك شب قدر زلال است
ما راه به آن قدر بیابیم ؟ محال است
هان چهره بچرخان كه زمین نور ببیند
برخیز كه هر قدر به پایت بنشیند
دنیا فقط از حسن تو ،توحید گزیند
از غنچه لبهای تو لبخند بچیند
ای گلشن رحمت كه گلستان شده عالم
از نور خداوندی تو نیّر اعظم
در غار حرا پرده ز حسن تو گشودند
با نور تو رنگ از شب تاریك زدودند
تو بوده ای آن روز كه این خلق نبودند
اقراء كه به عشق تو لك الحمد سرودند
ای صادر اول كه تویی مصدر دنیا
ای گمشده ی حسن تو موسی و مسیحا
لولاك زمین خاك و زمان پیش و پسی بود
لولاك كجا رخصت احیای كسی بود
كی بی تو به دستان كلیمی قبسی بود
كی در دم عیسی دم احیای كسی بود
تو آمده ای ای جان به تن خاك بباری
باران شوی و بر تف این خاك بباری
خون در تن توحید روان شد به هوایت
شب روز شد از همرهی عقده گشایت
هر روز خدا تحفه فرستاد برایت
ماودعك ربك خورشید ولایت
ای آن كه ز توحید تو صد آینه توحید
زهرا شد و در قاب ولای تو درخشید
قم شهر خدا چشم به راه است فانذر
صفهای جماعت همه بر پاست فكبّر
ای نور خدا در سكناتت متواتر
ای صادق و هادی، تقی و كاظم و باقر
تو كوثر محضی كه در عالم شده تكثیر
نازل شده در شأن شما آیه ی تطهیر
در مدح تو اندیشه زمینگیر و زبان لال
جز جذبه قرآن تو نطق همگان لال
اقصای جهان لال ، زمین لال ، زمان لال
جز نفس خودت قاطبه ی كون و مكان لال
لب باز كن ای مرد ، بگو كیست محمد
جز حیدر كرار كسی نیست محمد
ای پاره ای از حسن مثالی تو زهرا
ای حیدر كرار به توفیق تو مولا
حق است كه وامانده در اوصاف تو دنیا
وقتی كه علی عبد تو خوانده است خودش را
گفتیم و نشد در صف تو راه بجوییم
بگذار كه از حیدر كرار بگوئیم ...
دارم دلی از شوق تو لبریز علی جان ...
شاعر : حامد اهور
- چهارشنبه
- 17
- دی
- 1393
- ساعت
- 21:9
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حامد اهور
ارسال دیدگاه